اَلسَّلامُ عَلَى عِبادِالله الصَّالِحین

و این زندگانی فانی جوانی خوشی های امروز و اینجا به افسوس بسیار فردا نیرزد...

اَلسَّلامُ عَلَى عِبادِالله الصَّالِحین

و این زندگانی فانی جوانی خوشی های امروز و اینجا به افسوس بسیار فردا نیرزد...

  • ۰
  • ۰

هر فرهنگ و مکتبی از جمله فرهنگ اسلامی دارای سه مشخصه و رکن اصلی است:

بینش ها و باورها،ارزشها و گرایشها،رفتارها و کردارها؛هر انسانی چه مسلمان و چه غیر مسلمان،به طور نسبی و بایک شدت و رقتی این سه اصل اساسی در زندگی وی جریان دارد.

سه اصل اساسی فوق با هم ارتباط تنگاتنگی دارند؛به گونه ای که ارزشها و اهداف زائیده ی بینش ها وجهان بینی ها هستند و رفتارها و اعمال زائیده ارزشها میباشد.به معنای ملموس تر بسته به نوع نگاه و جهان بینی که از خدا،انسان و جهان حاصل میشود اهداف در زندگی شکل میگیرد و آن گاه که هدف گذاری اتفاق افتاد رفتار ها و حرکات طبق هدف انجام میشود انسان در آن مسیر به حرکت می افتد.با ذکر مثالی این دیدگاه روشن تر خواهد شد.

شما شخصی را در نظر بگیرید که اعتقاد دارد:

 در این دوره و زمانه هرجوانی برای اینکه از شان و منزلت اجتماعی برخوردار باشد و همچنین شغلی آبرومند،راحت و پردرآمد عایدش شود باید به دانشگاه برود و مدرکی اخذ نماید.(جهان بینی) لذا آن فرد طبق این اعتقاد،هدف و آرمانش قبولی در آزمون ورود به دانشگاه ها میشود تا به این ترتیب به دانشگاه راه پیدا کند(ارزشها) در نتیجه وی برای آمادگی در این آزمون تلاش میکند و درس میخواند(رفتارها).

یا شما فردی را در نظر بگیرید که اعتقادی به جهان دیگر ندارد(جهان بینی)در نتیجه ارزش و آرمان وی دردنیا، لذت و تمتع حداکثری از زندگی میشود(ارزشها) وبه دنبال این ارزش سعی میکند تا به هرترتیب که شده پولدار شود تا بتواند اهدافش را برآورده کند.(رفتارها) و مثالهای بسیار دیگر از این دست.

از مثاهای فوق روشن میشود که سه اصل فوق چگونه در زندگی هرفرد حکومت میکند.

میخواهیم بفهمیم که این سه اصل اساسی یعنی جهان بینی،ارزشها و رفتارها در فلسفه غرب و جوامع غربی چگونه است؟

برای اینکه آرمانها و رفتارهای غرب مورد تحلیل قرار گیرد طبق سطور بالا، ابتدا باید جهان بینی و فلسفه غرب مطالعه شود.

گرچه بسیاری از مردم غربی به طور شناسنامه ای دارای دین هستند اما بر هیچ کس پوشیده نیست که خداباوری و معاد باوری در زندگی اکثریت آنها وجود ندارد.این را به سادگی میشود از آراء فلاسفه شان فهمید.وقتی اعتقاد به معاد و آخرتی وجود نداشته باشد آرمان آنها و الهه آنها لذت و شهوت در اقسام گوناگون میشود.بدون پول و سرمایه هم که لذت بردن و تمتع حداکثری امکان پذیر نیست لذا کلیه حرکات و سکنات آنها ذیل رونق اقتصادی  تعریف میشود.علم،مسائل نظامی و حتی فرهنگ و مسائل سیاسی و همه ابعاد و ساحات زندگی تحت الشعاع همین مقوله یعنی تقویت بعد اقتصادی غرب قرار میگیرد.

یعنی لازمه لذت مندی و تمتع مادی درغرب، رونق اقتصادی است.

فلسفه غرب بسیاری از مسلمانان را نیز تحت تاثیر خود قرار داده است.این نوع نگاه گرچه در نظام اسلامی ما مردود است اما بسیاری از هم میهنان ما بدین نوع نگرش مبتلا شده اند؛مخصوصا در کلان شهرهای ما مردم برای تامین حس تجمل گرایی شان و تامین برخی نیاهای کاذب مجبورند به اصطلاح از صبح خروس خوان تا بوق سگ کار کنند.البته انصافا برخی از مردم واقعا برای گذران معاش و تامین نیازهای اولیه راهی ندارند جز اینکه به این شغل های طاقت فرسا تن در دهند.

جهان بینی اسلامی دقیقا مخالف است با این نوع جهان بینی که در غرب حاکم است.از نظر اسلام تنها خداوند اصالت دارد و همه ابعاد و عرصه ها،چه سیاسی چه فرهنگی چه اقتصادی باید در جهت نیل و تقرب به خداوند صورت بگیرد. حتی تامین نیازهای اولیه انسان از جمله تامین شهوت جنسی نیز باید با نیت قربه الی الله پاسخ داده شود.

گرچه اسلام هم معتقد به رونق اقتصادی و بهبود سطح رفاه مردم میباشد اما همان طور که ذکر شد در فلسفه و فرهنگ اسلامی همه موارد و ساحات طریقیت دارند و نه اصالت و تنها خداوند است که اصالت دارد.یک مسلمان غذا میخورد تا قوت گرفته و بتواند خدا را بهتر عبادت کند.یک شخص معاد باور ازدواج میکند تا به آرامش رسیده و نیازهایش تامین شود تا خدا را بهتر عبادت کند.یک مسلمان کار میکند و پول درمی آورد تا از لحاظ مالی محتاج کسی نباشد و عزتش خدشه دار نشود تا بدین گونه بتواند بهتر از خدا اطاعت کند.حتی در بعد کلان تر و کشوری هم اگر نگاه کنیم از این دست مثال ها بسیار یافت میشود.مثلا پیشرفت علم و تکنولوژی از آن جهت مورد تاکید است که عزت نظام اسلامی افزایش پیدا کند تا به تبع آن امنیت کشور تقویت شود تا مردم بتوانند بهتر خدا را عبودیت و بندگی کنند.لذا در جامعه اسلامی هر پدیده و قاعده کلی و جرئی در چارچوب عبودیت مردم و الوهیت خداوند تعریف میشود.همان طور که در قرآن اشاره شده است که ما جن و انس را فقط برای عبودیت خلق کرده ایم.

در نهایت شاید در جهان از لحاظ فلسفی نوعی دو قطبی شکل گرفته باشد.دوقطبی فلسفه اسلامی و فلسفه غرب.لذا برای هر فرد مسلمان در مواجهه با هر پدیده ای ضروری است این سوال مطرح شود که:این پدیده چه نسبتی با عبودیت خداوند برقرار میکند؟

 پی نوشت ها:

کتاب تهاجم فرهنگی،علامه مصباح یزدی

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی